نوک قلم. زبان قلم: کلکش چو مرغکی است دو دیده پر آب مشک وز بهر خیر و شر زبانش دو شاخ تر. عسجدی. نام حافظگر برآید بر زبان کلک دوست از جناب حضرت شاهم بس است این ملتمس. حافظ
نوک قلم. زبان قلم: کلکش چو مرغکی است دو دیده پر آب مشک وز بهر خیر و شر زبانش دو شاخ تر. عسجدی. نام حافظگر برآید بر زبان کلک دوست از جناب حضرت شاهم بس است این ملتمس. حافظ
زبان معنی. زبان حال. زبان باطن. زبان سرّ: که او ترجمان زبان دلست جز از دو زبان چون بود ترجمان. مسعودسعد. میجهد شعلۀ دیگر ز زبان دل من تا تو را وهم نیاید که زبانیم همه. مولوی. ، کنایه از قلم و یا نوک قلم است: زبان درست از گشاده دهن کند هر چه خواهیم گفتن بیان. مسعودسعد (دیوان ص 525). که او ترجمان زبان دلست جز از دو زبان چون بود ترجمان. مسعودسعد
زبان معنی. زبان حال. زبان باطن. زبان سرّ: که او ترجمان زبان دلست جز از دو زبان چون بود ترجمان. مسعودسعد. میجهد شعلۀ دیگر ز زبان دل من تا تو را وهم نیاید که زبانیم همه. مولوی. ، کنایه از قلم و یا نوک قلم است: زبان درست از گشاده دهن کند هر چه خواهیم گفتن بیان. مسعودسعد (دیوان ص 525). که او ترجمان زبان دلست جز از دو زبان چون بود ترجمان. مسعودسعد